اولین آزمایش واولین دکتر فسقلی93.1.26
سلام دونه انارم که هنوز خیلی کوچولویی.... قربونت برم من که الان اندازه یه دونه اناری مامانم جونم واست بگه از وقایع این چند وقت.... 23 عصر از دانشگاه اومد وپیله کردم به بابایی که پاشو بریم آزمایش هرچی ازبابایی انکار ولی ازمن اصرار،دلم میخواست هرچه زودتر برم آزمایش بدم وخیالم راحت شه بابت حضورت عزیزِ دلم....بابایی میگفت زوده هنوز واسه آزمایش دادن بزار ده روز ازتاخیر پری بگذره بعد میریم ولی من ازاون دسته آدما هستم که خیلی عجولم بابایی هم دقیقا مثل منه ولی چی شده بود این حرفرو میزد نمیدونم؟؟؟ولی درآخرهم خودش بی طاقت شد گفت بریم آزمایش.... راهی آزمایشگاه شدیم بعد خون دادن پرستاره گفت چهلوپنج دقیقا دی...
نویسنده :
˙·٠•●♥اسماء مامانِ فسقل♥●•٠·˙
11:31